نوجوانی یاغی به امید تبدیل شدن به یکی از بزرگترین مجرمان میلان در دهه 80 میلادی بزرگ می‌شود...

هنگامیکه پسر یک قاضی موفق توسط دو پلیس کشته و آنها توسط سیستم قضایی آزاد می شوند، کاراگاهی کارکشته مدارکی محکوم کننده علیه دو افسر پیدا میکند. قاضی با پدری دیگر که فرزند خود را از دست داده تیمی تشکیل می دهند تا اجرای قانون را در دستان خود گیرند.

مجموعه ای حول تاریخچه بعضی از مشهورترین جنایتکاران

داستان موج سوار جوانی که در کلمبیا با زن رویاهای خود ملاقات و سپس با عموی او، پابلو اسکوبار، آشنا می شود.

در سال 1930 که دولتی فاشیست در حال قدرت گرفتن می باشد و شعله جنگ در حال روشن شدن می باشد، در این میان هتل بزرگ "بوداپست" به واسطه تلاش فراوان مهماندار و شاگردش به یکی از برترین تفریحگاه‌های اروپا تبدیل شده است. یکی از مشتریان همیشگی هتل جان خود را از دست می دهد و یک نقاشی ارزشمند به مهماندار می رسد، با این اتفاق همه چیز تغییر می‌کند.

یک دزد حرفه ای و سابقه دار در حالی که برای سرقت جدیدش برنامه می ریزد، سعی دارد با مدیر بانکی که قبلا به آن دستبرد زده ارتباط برقرار کند. از طرفی یک مامور فدرال هم در صدد به دام انداختن او و افرادش است.

دانکن ویزلا ملقب به بلک کایزر از برترین قاتلان دنیا است. او تصمیم گرفته که حرفه خود را کنار بگذارد و خودش را بازنشسته کند. اما کارفرمای سابقش توطئه‌ای علیه او برنامه ریزی کرده است که بلک کایزر را مجبور میکند تا با ارتشی متشکل از قاتلان جوان‌تر، سریع‌تر و بی‌رحم مبارزه کند،

جوانی به نام «بیبی» که پس از ملاقات با زنی جوان به نام «دبورا» متوجه میشود که به او علاقه مند شده است. به همین دلیل تصمیم می گیرد به دنبال وی برود و برای اینکه با وی باشد، در کنارش مشغول به کار شود. حال بیبی باید به اجبار برای یک رئیس تبهکار و دیوانه کار کند و جوانی و زندگی اش را با دزدی و کارهای خلاف، آلوده و نابود سازد ولی …

پلیسی جوان به نام «بیلی کاستیگان» (دی کاپریو) مأموریت می یابد تا در محفل خلافکاری تنگ و به شدت مراقبت شده ی «فرانک کاستلو» (نیکلسن) نفوذ کند. از طرف دیگر، «کالین سالی ون» (دیمن) به مأموریت از طرف «کاستلو» موفق می شود در دستگاه پلیس نفوذ کند...

راننده‌ای به دنبال انتقام از دلال مواد مخدری است که فکر می‌کند پسرش را کشته است.

تیفا به لهستان می رود تا آنیا را برای ازدواج با پسر بات، یک گانگستر به پاکستان ببرد اما با پدربزرگ آنیا و پلیس مواجه می شود.

روایت داستان واقعی و باورنکردنی ران استالورث، اولین افسر پلیس سیاه‌پوست در شهر کلرادو اسپرینگز هست. او که رفتار خودپسندانه‌ی همکارانش را می‌بیند و از کار پشت میز خسته شده است، با گروهی که ضد سیاه‌پوستان هستند تماس می‌گیرد و ادعا می‌کند که یک سفیدپوست است.