یک هنرمند جوان در یک جنگل وسیع و بی آلایش در غرب ایرلند گیر می افتد، جایی که پس از یافتن سرپناه، در کنار سه غریبه گیر می افتد که هر شب توسط موجودات مرموز تحت تعقیب قرار می گیرند.

مردی به نام “جان نولان” از شهری کوچک به لس آنجلس نقل مکان می کند تا رویایش را به حقیقت تبدیل کند. پس از حادثه‌ای که باعث دگرگون شدن زندگی اش می شود، جان تصمیم می‌گیرد رویایش را برای افسر پلیس شدن دنبال کند. او با همکارهای با تجربه و جدید خود آشنا می‌شود که طولی نمی کشد تا او مستقیم وارد وضعیتی بحرانی شود. او اگر به درستی از تجربیاتش استفاده کند، در این فصل جدید از زندگی اش نیز موفق خواهد بود…

یک عاشقانه غیرمنتظره عواقب کمیکی را برای یک زن جوان، مادرش و رئیسش ایجاد می کند که با مشکلات عشق، جنسیت و هویت دست و پنجه نرم می کند.

یک گروه از پارتیزان های جوان تصمیم به نابودی ابرقهرمانان فاسد می گیرد, زیرا روسای آنها را به سخره گرفته است.

در فیلم دوستان خیالی : دختر جوانی به نام بی، این توانایی را به دست می‌آورد که دوستان خیالی افراد را که به اختصار « ایف » (IF: Imaginary Friend) نامیده می‌شوند، ببیند، که توسط کودکانی که به آنها کمک کرده بودند، اکنون رها شده‌اند. بی، سپس متوجه می‌شود که همسایه‌اش، کال، نیز همین توانایی را دارد.

کهنهسربازان و جدیدترین کلاس اسکادران پرواز نیروی دریایی و تفنگداران دریایی را در حالی که آموزشهای شدیدی را پشت سر میگذارند و وارد فصلی از هنر هوایی ش گفتانگیز میشوند را دنبال میکند...

داستان این سریال که بر اساس کتاب پرفروش "ماده تاریک" اثر بلیک کراوچ ساخته شده درباره مرد خانواده ای بنام جیسون دسن است که به دنیای دیگری کشیده می شود که زندگی اش دیگر زندگی او نیست. تلاشش برای رسیدن به خانه و خانهواده اش او را به دنیاهایی می برد که هرگز تصورش را هم نمی کرد.

پس از خراب شدن ماشین آنها در یک شهر کوچک وهم آور، یک زوج جوان مجبور می شوند شب را در یک کابین دورافتاده بگذرانند. وحشت ایجاد می شود زیرا آنها توسط سه غریبه نقابدار وحشت زده می شوند که بدون هیچ ترحمی و ظاهراً هیچ انگیزه ای حمله می کنند...

در فیلم دیر شکوفایان داستان یک دختر 28 ساله و بی‌هدف که پس از یک شب خوش‌گذرانی، لگن خود را می‌شکند و راهی بیمارستان می‌شود. در آنجا با پیرزنی لهستانی آشنا می‌شود که انگلیسی بلد نیست و در نهایت آشنایی‌شان، دختر جوان بر خلاف میل‌اش قبول می‌کند تا شغل پرستاری از پیرزن را قبول کند، چرا که دوران خوشگذرانی تمام شده و دیگر وقت بزرگ شدن است...