داستان این انیمیشن درباره ی غازی به نام پنگ است که دوست دارد تا هر کاری جز تمرین برای مهاجرت بعدی انجام دهد. او فکر می کند بهتر از بقیه است و کارهای نمایشی دیوانه واری انجام می دهد تا اینکه اتفاقی...

در حالی که در تعطیلات با خانواده اش است، کنت دراکولا ارتباط عاشقانه ای برقرار می کند.

مردی جوانی که شغلش گرفتن بلیت از مردم در ورودی سینما است، معتقد است که فرزند خداست. همچنین به مردم و اطرافیانش گفته است که سرنوشت همه به او وحی می شود.

به کشیش تهی‌دستی در میامی مبلغی پول پیشنهاد می‌شود تا خانواده‌اش بی سرپناه نشود. اما نمی‌داند که اسپانسرش برای FBI کار می‌کند و قصد دارد با تحقق رؤیاهایش از او یک جنایت‌کار بسازد.

داستانی شوکه کننده از رویارویی انسان هایی از منطقه آپالاچیا که برای اثبات وفاداری شان به خدا باید با مارهای سمی رو به رو شوند. در این اثر داستان دختری را که پای در این راه میگذارد را مشاهده میکنیم.

«مایک اودانل»، پدر 37 ساله ای که زندگی برایش آنطور که دوست می داشته پیش نرفته است و آرزوی بازگشت به دوران جوانی را دارد، یک شب هنگام نجات یک پیرمرد به طور اتفاقی از پل پرتاب می شود و در صبح همان روز خود را پسری 17 ساله می بیند که دوباره به دبیرستان باز گشته است، او که نمی توانست با دختر خود رابطه صحیحی برقرار کند، اکنون به همان دبیرستانی که دخترش تحصیل می کند می رود و ...

داستان زنی جوان که به طرز غیرمعقولی نامرئی میشود و حال او باید برای نجات جان خود به تنها شخصی که میتواند او را ببیند رجوع کند.

داستان فیلم درباره دختری غیرمعمول است که علاقه خاصی به فضا رفتن دارد. زمانی که او متوجه میشود مسابقه ای قرار است در ناسا انجام شود، گروهی را تشکیل میدهد تا...

رز کوپر (ریس ویترسپون) پلیسی است که برای اسکورت یک قاچاقی مواد مخدر (وینست لارسکا) و همسر کلمبیایی اش دنیلا (سوفیا ورگارا) که قرار است علیه کارتل مواد مخدر شهادت بدهند به دالاس فرستاده می شود. اما به یکباره سر و کله آدمکش ها پیدا می شود و کوپر و دانیلا موفق به فرار از مهلکه می گردند و حال رز باید راهی برای در امان ماندن از خطرات بیابد و...

در سال هزار و نهصد و هشتاد نه، یک خبرنگار کانادایی درباره ی قضیه ی مشکوک دستگیری یک معتاد هروئینی در زندانی در تایلند تحقیق می کند.

در ریویرای ایتالیا، دوستی عجیب و غریبی میان یک انسان و یک هیولای دریایی انسان نما، بوجود آمده است...

راننده خوش شانسی که درآمدی از حمل مواد مخدر برای قاچاقچیان مواد مخدر شهر به دست می آورد ،به مشکل مالی بزرگی برمیخورد و تصمیم می گیرد فرزند قاچاقچی را برباید.